معنی بازدید و رسیدگی
حل جدول
کنترل، وارسی
لغت نامه دهخدا
بازدید. (مص مرکب مرخم) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن). تقویم. تخمین. حدس قسمت بنایی. حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده: ودر حین بازدید محال، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرهالملوک ص 46). و بعد از آنکه نسخه ٔ بازدید برقم وزیر دیوان اعلی رسید... (تذکرهالملوک ص 51).
- دائره ٔ بازدید، دائره رسیدگی به حسابها.
- دید و بازدید.
- مأمورین بازدید، تقویم کنندگان: به اتفاق عمال و مأمورین بازدید روانه ٔ محال میگردد. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 51).
|| مراجعه. دیگربار دیدن. رفتن بدیدار آن که از تو دیدن کرده است. مقابل دیدار کردن. || از نو رسیدگی کردن بحساب. کنترل. || معاینه (طبیب).
رسیدگی
رسیدگی. [رَ / رِ دَ / دِ] (حامص) چگونگی رسیده. || درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال. (ناظم الاطباء). نضج. پختگی. چگونگی و حالت پختن میوه. مقابل کالی. مقابل نارسی. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه. (فرهنگ فارسی معین): مَجَج، رسیدگی انگور و پختگی آن. (منتهی الارب): مردی به درگاه آمده اسبی برهنه آورده و می گوید که به کشت خویش اندر بگرفته ام. پرسید که جو بود یا گندم ؟ گفت: جو. بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردند و چندانکه قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بسته و به خداوند زمین داد. (نوروزنامه). || بلوغ. کمال. (فرهنگ فارسی معین) (از یادداشت مؤلف). رشد. تمییز. خردمندی. تکامل. کِبَر. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف): و از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زبر و دو زیر از هر سوی یکی، و آنرا خِرَد دندان گویند و خرد دندان ازبهر آن گویند که از پس رسیدگی برآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و نبض کودک چون به حد رسیدگی نزدیک رسد عظیم تر از نبض رسیدگان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). عمر مردم بر چهار بخش است یک بخش روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است و این کمابیش پانزده شانزده سال باشد. دوم روزگار رسیدگی است و تازگی و این تا مدت سی سال باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). فزراء؛ زن نزدیک رسیدگی رسیده. فلهد؛ کودک نزدیک به رسیدگی رسیده. (منتهی الارب). || مواظبت و سرپرستی در اجرا و انجام دادن کاری. (از ناظم الاطباء). مراقبت. مواظبت. (یادداشت مؤلف). مراقبت در اجرای امری. مواظبت. (از فرهنگ فارسی معین). توجه و عمل. (فرهنگ نظام). || تحقیق. تفتیش. (از فرهنگ نظام) (یادداشت مؤلف). فحص. تفحص. پژوهش. وارسی. بررسی. (از یادداشت مؤلف). تحقیق. تحقیقات. (از لغات فرهنگستان). تحقیق. بررسی. تفحص. در اصطلاح قضایی، بررسی گفته های طرفین، و آن شامل سه مرحله است: 1- رسیدگی بدایت (رسیدگی بدوی یا ابتدایی)، رسیدگی نخستین. 2- رسیدگی استینافی، رسیدگی پژوهشی. 3- رسیدگی تمیزی، رسیدگی فرجامی. (فرهنگ فارسی معین).
- رسیدگی فرجامی،رسیدگی تمیزی. (لغات فرهنگستان).
- رسیدگی نخستین، رسیدگی بدایت. (لغات فرهنگستان).
|| بازدید حساب برای اطمینان از درستی آن. (لغات فرهنگستان).
رسیدگی نمودن
رسیدگی نمودن. [رَ / رِ دَ / دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) رسیدگی کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به رسیدگی کردن شود.
دید و بازدید
دید و بازدید. [دی دُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) ملاقاتهای رسمی چنانکه در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن. معاشرت و مخالطت و آمد و شد بخانه ٔ یکدیگر در اعیاد و امثال آن. دید و بازدیدهای نوروز تجدید عهد دوستی و قرابت با کسان و آشنایان در نوروز. (یادداشت مؤلف). دید و وادید. دیدن. وادیدن. دیدن کردن. دیدنی کردن. بملاقات رفتن برای دیدن همدیگر خصوصاً برای دیدن شخصی که قبلاً بخانه ٔ او آمده باشد چنانچه بعد از عید برای تهنیت هم میروند. (آنندراج) (بهار عجم):
چنان دلم ز غم دید و بازدید شکست
که ناخنم بجگر از هلال عید شکست.
وحدت.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) دیدار مجدد دوباره دیدن، ملاقات شخصی از دیگری که وی قبلا بملاقات آمده باشد، رو ء یت مکانی و ناحیه ای، رسیدگی بامری.
رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
رسیدگی ابتدائی
رسیدگی نخستین
رسیدگی بدایت
رسیدگی نخستین
رسیدگی بدوی
رسیدگی نخستین
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی، بلوغ، کمال، پختگی
فرهنگ معین
پختگی و پخته شدن میوه.2- بلوغ، تحقیق و دقت در امری. [خوانش: (رَ دِ) (حامص.)]
فارسی به عربی
اعتبار، امتحان، انتباه، تحقیق، تدقیق، حضور، فحص
معادل ابجد
338